۲۰ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۸
کد خبر: ۶۱۹۵۳۳
تجربه تبلیغی‎مان را به اشتراک بگذاریم(9)

خاطره | وقتی شهادت از پنجره وارد می‌شود

خاطره | وقتی شهادت از پنجره وارد می‌شود
شاخک هر پنج نفرمان تیز شده بود"فعالیت گروه های تروریستی". سردار ادامه داد یک مقدار در رفت آمدهایتان توجه و مراقب بیشتری داشته باشید.

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، هادی شاملو

پنج نفر بودیم که با اتوبوس خودمان را به یکی از استان‌های محروم رساندیم. یکی از دوستانمان رابط حضور ما در این منطقه بود و لزوم حضور در این منطقه را برای ما تشریح کرده بود برای تبلیغ محرم رفته و از قبل برنامه مفصل فرهنگی پیچیده بودیم.

خودش در یکی از شهرستان‌های آن استان سابقه حضور دوساله را داشت و از محرومیت‌ها و صفا و پاکی مردم منطقه برای ما بسیار توصیف و تعریف آورده بود. به هر ترتیب ما خودمان را در آنجا یافتیم هوای آذرماه بود و با وجود آفتاب ظهر که در نهایت ضعف قرار داشت، هوا سرد بود. راستش را بخواهید هوای سرد کوهستان را هم تجربه داشتم اما سوز هوای آن منطقه بیداد می کرد.

با کوله باری از کتاب و جزوه وارد یکی از اماکن نظامی در یکی از شهرهای اطراف شدیم وارد اتاقی شدیم. اتاق ما تشکیل شده بود از فضایی در طول دو متر و عرض سه متر، پنجره برزگی داشت که به سوی حیاط باز می شد که البته آفتاب گیر نبود و بزرگترین رخنه سرما محسوب می شد.  کف اتاق موکت قهوه ای رنگ و رو رفته ای بود و چهار عدد پتوی سربازی برای پنج نفرمان. البته یک چراغ علاء الدین و یک کتری لعابی هم بر روی داشته هایمان اضافه کنید که البته دو سه روزی طول کشید که گرما و دودش با هم کوک شوند و برای ما قابل استفاده باشد.

داخل مقر هم به غیر از ساعات اداری دوسه نفر سرباز بیشتر نبودند و کم کم با آنها آشنا شدیم. آن مکان کلا حمام نداشت و در داخل حیاط دو سرویس دستشویی بود که شیر آبش کلا خراب بود و اگر درست هم بود به دلیل سرما و یخزدگی قابل استفاده نبود.

درب ورودی هم دربی آهنی و بزرگ بود که وارد حیاط می‌شد و بعد از آن ساختمانی که ما در آن مستقر بودیم قرار داشت. قفل و بند درست و درمانی نداشت و کل مقاومتش برای بازشدن را تکه ای آجر بر عهده گرفته بود.

با همه سختی و سرما و هراس نیازمندشدن به حمام!!! شب را به صبح رساندیم. طلبه ای کم سن و سال حدود ساعت 9 برای تقسیم کار و معرفی منطقه و مساجد آن پیش ما آمد. همه دوستانی که در آنجا بودیم هدفی به غیر از تبلیغ معارف اهل بیت نداشتیم و در فضای منبر و روضه سیر می‌کردیم. پیش از اذان مغرب سربازان به ما خبر دادند که یکی از سرداران منطقه برای خوشامدگویی پیش ما می آید. در نگاه اول بسیار خوشحال شدیم و از این که هیچ کار خیری نادیده نمی ماند خدا را شکر گفتیم و پیش از آمدن وی چند پتوی دیگر به پتوهای ما اضافه شد البته جنس آنها با بقیه متفاوت بود و لطافت بیشتری داشت. درب اتاق بعد از صدای یا الله دو نفر باز شد. سردار مورد نظر از نوع درجات و شکل‌های روی دوشش از نفر دیگر قابل تمایز بود.

مردی میانه اندام با محاسنی که بخشی از آن سفید شده بود و صورتی که به دلیل سرما سفید شده بود و فقط نوک دماغ و بالای گوشش استثنا شده و قرمز شده بود. عطر گل محمدی به خود زده بود و ظاهری آراسته داشت. بعد از سلام و خوشامدگویی از جزئیات منطقه گفت و این که مردم این دیار در دفاع مقدس جانفشانی ها کرده اند و هنوز هم به صورت پراکنده عناصر ضد انقلاب گروه‌های تروریستی در منطقه فعالیت می‌کنند.

شاخک هر پنج نفرمان تیز شده بود"فعالیت گروه های تروریستی". سردار ادامه داد یک مقدار در رفت آمدهایتان توجه و مراقب بیشتری داشته باشید و حضور پنج طلبه در یک منطقه و در یک اتاق سوژه خوبی برای ضد انقلاب است و باید هوشیار باشید و البته شهادت یک توفیق الهی است که نصیب هر...

لب و دهان گوینده را فقط می‌دیدم و گوشم چیزی نمی‌شنید. در ذهنم مثل فیلم‌های اکشن پنجره بزرگ اتاق را ترسیم می‌کردم که یک نارنجک با شکسته‌شدن شیشه وارد آن شود و بعد فاتحه. چقدر زود آفتاب عمر خود را بر لب بام می دیدم داشتم مثل نگهبانان قلعه های قدیمی ترفندهای عدم عبور دشمن از دیوارها را در ذهنم مرور می کردم که آن در نیمه باز و آن آجر سست پشت"در" همه محاسباتم را به هم ریخت.

وصف‌ناشدنی است که چگونه در آن هوای سرد حوالی اذان صبح پنج نفرمان به سمت دستشویی حیاط می‌رفتیم و چهار نفر تا زمانی که یک نفر دیگر داخل بود با فاصله های حساب شده و امنیتی نگهبانی می‌دادند و بعد از گرفتن وضو جاها عوض می‌شد. از سربازها هم خبری نبود انگار چیزی به نام پست برای آنها تعریف نشده بود راستش را بخواهید انگار ما نگهبان آنها شده بودیم و خیالشان راحت راحت بود.

الان که این متن را می‌نویسم دقیقا ده سال و هفت روز از آن زمان می گذرد و من همیشه موقع رفتن به دستشویی داخل حیاط خاطرات آن ده روز را مرور می کنم./979/ی703/س

هادی شاملو
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
United Arab Emirates
۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۳
ذبح شد...پیام نداشت.خیلی بهتر می تونست باشه
1
0
حسن خیرآبادی
Iran, Islamic Republic of
۲۵ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۰
از اعمال جاهلیت در تبلیغ دوری بجویید.
0
0